پند زمانه
زمانه،مرا پندهاداده است ره زندگی،را نمایانده است
زمانه مرا چون معلم خوش است اگرچه بسی تلخی آورده است
زمانی سپردم به آغوش درد به رنجوری و تب غمینم بکرد
به چنگال بیماری سخت سخت گرفتار درد و غمم کردو رفت
گهی حمله آرد چو گرگ و درّد گهی رام گشته ، به دارو رود
به پند زمانه از این رنج و غم رسیدم به درسی که لازم بدم
که ای ، دختر تازه بالغ ، بدان که گنج سلامت بود بس گران
بکوش اندر ایجاد این گوهری که بخشیده ایزد به هربنده ای
مرنجان تن و روح خود را به غم مدر، پرده عافیت را به شر
تو هر گه تن خود جفا داده ای به گرگ درون راه بگشاده ای
به بیماری و حمله سخت درد برنجی تن خویش را بیدرنگ
تو جسمت میازار با خودخوری ز پوچی افکار و منفی گری
تو روحت به آرامشی خوش رسان به آغوش پر مهر، نیکی رسان
که هر گه درونت شود پر ز کین پلیدی و بیماری ، باشد کمین
چو آسان به ، بیماریت تن دهی تن و روح خود را به ماتم دهی
به عشق محبت ، اگر ره بری به خوبی و شادی ، سلامت بُدی
بگویم کنون راز، این قصه را به رنج و به شادی ، ره رفته را
در این راه طولانی و پر خطر بباید تو را این سه گوهر سپر
توکل ، صبوری ، رسیدن به عشق که این سه بود راز دنیا و عشق
همیشه سلامت باشید
شـیـوا لـک
توضیح : کلمهء " لوپوس " که در زبان لاتین به معنى گرگ است ، در قرن هیجدهم براى توصیف تظاهرات پوستى گوناگون لوپوس بکار برده شد .